پسمانده‌‌های ذهنی

همون تراوشات یک ذهن غیرخطی خوبه

پسمانده‌‌های ذهنی

همون تراوشات یک ذهن غیرخطی خوبه

توضیح نداره که ! آدم باید وبلاگ داشته باشه که بتونه خزعبلاتی که توی مغزش اینور اونور میره رو یه جا مکتوب نگه داره
خیلی هم به ادبی نوشتن معتقد نیستم چون دست و پا گیره ! درسته که برای دیگران مینویسم که بخونن ولی در عین راحتی خودم در اولویته :))

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

پلن بی

یه توضیح اجمالی پیرامون این فرایند اپلای میدم بد نیست.

اول از همه باید بری تافل بدی ! که خوب این فرایند شامل این میشه که بری سر کلاساش و رایتینگ و ریدینگ و این خزعبلات رو تمرین کنی ! نسبتا فرایند طاقت فرسایی هست. مخصوصا برا کسایی که خیلی skill زبان خوبی نداشته باشن. با مکافات و مبلغی هنگفت، چیزی در حدود 800 هزار تومن برای کلاس تافل ثبت نام کنی و یه قرص آرام بخش بخوری بری سر جلسه که دست و پات بندری نزنن ! واقعاً ترس داره ! یه نمره ای میگیری و بهت خبر میدن که هنوز تمام نشده باید بری یه آزمون زبان دیگه ای هم بدی که اون درجه سختی اش به مراتب بیشتر از این آزمون کذا است.

جمع میکنی بار و بندیل و میری GRE هم شرکت میکنی ! با لغات سختش که مثه خر فقط باید بشینی لغت حفظ کنی. تا به اینجا ما تا ماه دسامبر پیش رفتیم جلو. حالا طی این فرایند هایی که داری انجام میدی به صورت پارالل هم باید به استادهای واقع در بلاد فرنگ Email بزنی که ! آقا من تو را I love you، و فیلد کاری من کُپ فیلد کاری تو هست. بیا من و بگیر و خلاصم کن... استاد هم یه نظری در رزومه نسبتا پر پیمون حقیر میندازه و میگه حالا تو پول اپلیکیشن فی رو بده ! بعد من ببنیم چی میشه. شایان ذکر است که همین فرایند پیدا کردن استاد و میل زدن و منتظر جواب میل دادنشون خیلی فرسایشی هست.

جواب آزمونات اومده دیگه ! دانشگاه هایی که باید اپلای کنی هم میدونی کجاهاست. حالا باید مدارک لازم رو براشون پست کنی و مبلغی در حدود 110 دلار به طور میانگین به هر دانشگاه هم بدی. آخ که کمر شخص در این مرحله میشکنه ! فلذا اینجانب به سه دانشگاه از بلاد کفر اکتفا کرده و از فرستادن مدارک به مابقی دانشگاه ها خود داری مینمایم. نقطه سر خط

حال باید مثه بز اخوش هر روز میل هاتو چک کنی و دوباره به استادای همونجاهایی که اپلای کردی میل بزنی بگی ! آقا ناموسا من رو بگیر من پول اپلیکیشن فی رو دادما ! بیا خر شو من رو بگیر

همینجوری که ناامید داری برا خودت گشت و گذار میکنی یهو میبینی یه استادی بهت میل میزنه میگه آقا من تو رو میخوام ! برق پیروزی میفته تو نگاهت، میگی دیگه تمام شده ! من شاخ اپلای رو شکستم. استاد یه زمان برا اسکایپ میذاره..و تو هم با کلی اضطراب میری که سوالاش رو جواب بدی... حالا کاری به این قضیه ندارم که سوالای استاد جملگی از درس های کامپیوتری بود و من هم از خلاقیت ام استفاده کردم که شد آن چه شد.

از بین 15 نفر قبول میشی و فاندت میاد و ... مدارکی هم که نیاز داری برات میفرستن ! حالا نوبت میرسه که سفارت

با مشقت و سختی یه تایم سفارت میگیری ! یعنی جوری که برای این تایم مجبوری بیداری بکشی روز و شب و همیشه سیستم در حال چک کردن وقت سفارت باشه ... تهش میگیری ! ایول تو یه گرگی که تونستی خودت وقت سفارتت رو بگیری. دمت گرم

میخوری به ارتحالی دی و قیمتای تور های ارمنستان میره بالا ! هواپیما میگیری و میری اونور ! یه نفره ! آخی ... بچه 22 ساله یه نفره غریب پا شده رفته اونور .... بدون تور

وقت سفارت ! مثه سگ اضطراب داری ! فقط مالتی درجا میخوای چون میدونی که ریگی به کفشت نیست و کیس پاکی داری ... ولی خوب دست روزگار میاد میزنه پس کله حقیر و میریم تو فرایند پر فتوح کلیرنس

3 ماه از اون زمان میگذره و اونا بر این باورن که من هنوز پاک نشدم ! وقتی از بچه های سه جون فقط تو میمونی خیلی درد داره
ولی درد اصلی اینجاست که وقتی امروز 150 نفر اعلام میکنن باز هم تو توش نیستی ! با یه حساب سر انگشتی به این نتیجه میرسی که کلا زیر 30 نفر موندن که کلیر نشدن ... کلیر شدنی که تهش ویزات سینگله ...

بعد کم کم به این نتیجه میرسی که باید یه پلن B برا زندگیت داشته باشی ... هم اکنون نیازمند plan B میباشم ... یه چیزایی برا خودم چیدم که انشالله اگه دفعه بعدی پست بذارم میگم چیه

حدیث داریم که میگه : الخیرُ فی ما وَقَع ... دیگه هر چی شد شد ...

ولی این رسم قضیه نبود که زحمات من اینجوری پایان پیدا کنه




  • علیرضا سیمن
  • ۰
  • ۰

معمولا اینجوریه که بچه های مهندسی یکی از عمده دلایلی که میان مهندسی یا خودشون رو توجیه میکنن که توی مهندسی میتونن موفق بشن، فریضه پر سعادت (؟؟) اپلای هست . این که میتونن اون کمبود های تو جامعه که قشر نسبتا فهیم مهندس از رنج میبرن رو با این تریک جبران کنن ! سخته خدایی برای کسی که 4 سال از پس اون همه انتگرال ها و تبدیل z ها و دو دوتا چهارتا های پیشرفته بر اومده باشه و تهش ببینه که کاری که در خور این همه زحمتش هست براش نیست. از رنجی که میبریم در این 4 سال اگر بگذریم، از رنج بعدش نمیشود گذشت. سر آدمی میخورد به سنگی که " چو بندد خداوند دری را ! ز رحمت گشاید در دیگری را" . اینجا نشد اپلای میکنم آمریکا/کانادا/ نیوزلند یا زلاندنو یا زلاند جدید یا بلژیک و .... شاید در اونجا رستگار شدم و بتونم از استعداد و تواناییم در حدی که بهش بتونم بنازم استفاده کنم. دیگه سطح دغدغه های من در حدی نباشد که آیا من میتوانم تا 30 سالگی خانه ای درخور در یکی از محله های سرش-به-تنش-می ارزه تهران بخرم یا نه ! این که آیا تا 30 سالگی میتونم 50 میلیون خرج و مخارج ازدواج های تجملاتی ایرانی را جور کنم یا نه. این که تا 30 سالگی میتوانم در حدی پس انداز داشته باشم که بگویم من میتوانم در زندگی هدف هایی جدای از پول در اوردن داشته باشم یا نه ...

اپلای ( رحم الله علیه ) فریضه ای است برای خود خر کنی! برای خروج از موقعیتی که نمیتوانیم با آن رو به رو شیم . برای فرار از ضعف های اقتصادی کشور . برای فرار از عرضه های نداشته ! برای گریز از آینده ای نامشخص ... . خوب بودن یا بد بودنش را نمیدانم ! ولی تنها چیزی که میدانم این است که من یک بار زندگی میکنم و زندگی ارزش ریسک کردن ندارد.

اپلای کردم، پس هستم ! به جرگه ی بچه هایی که از ترس آینده اشان یه به تعبیر خودشون ، برای زندگی شادتر به خارج از وطن سفر میکنن پیوستم ! این که غم غربت که اسیرت میکنه ، تا بخوای بجنبی پیرت میکنه رو به جون خریدم ! این که دوری خانواده رو اقوام و دوستان رو به جون میخرم ...
این که دیگه نمیتونم با کلمات فارسی با یکی حرف بزنم ... سخته تصورش سخته ...

یه سال پیش که ترم 6 بودم ! بچه های نودی شروع کردن به رفتن ! علی که توشون اپلای نکرده بود رو کرد بهم گفت که همه رفیقام رفتن و من نرفتم! من موندم از این که برم یا نرم ! نمیدونم کدوم یکی درسته ... ! از این که بچه ام پس فردا از این که باباش خارج از کشور درس نخونده باشه دیگه احساس غرور نخواهد کرد میترسم. اون بچه نمیدونست که من هم میتونستم برم که ...

حرفش کاملا درست بود ! اگه شیره این پست رو بکشی متوجه میشی که درسته ما با انتخاب مسیر زندگیمون رو مشخص میکنیم ولی این ترس هست که انتخاب هامون رو مشخص میکنه ! انشالله که زندگی هیچکدومتون مسیر زندگیش رو ترس نچیده باشه

این وبلاگ هر روز آپدیت میشود.

  • علیرضا سیمن