آمده به شهر مادری که بیشتر پدری است چرا که مامانم اینجا متولد نشده است. از فرط بی حوصلگی و به ستوه (بچه بودم فکر میکردم آدما میان سطح و بهش به سطوح اومدنه) اومدن دست به گریبان انیمه شده ام. انیمه دنیا متفاوتی دارد. پر از نمادین و سمبلطیب همراه با نعنا و استخدوس است. نویسنده برای نمایش دادن انچه که در ذهن مریضش میگذرد دست به دامان مفاهیم سخت نمیشود. از یک خیال آنچنان نمادی میسازد که آدم ذهن نویسنده اش رو میخواد ببوسد به طوری که دو دست رو بر شقیقه کله نویسنده باید گرفت. داشتم میگفتم، برخلاف آنچیزی که ما در سینما غرب یا همین سینمای ایرانی خود میبینیم که دو نیرو شر و خیر وجود دارند، انیمه خیلی درگیر این وادی نمیشه و کلا همه در لایههای خاکستری شروع به داستان سرایی میکنند. در ابتدا به داستان شاید یک طرف داستان نیرو شر باید ولی هر چه که داستان پیش رو میره متوجه میشی که طرف بد داستان خیلی بد هم نیست و توجیهی برای کارهای بد خودش داره. امروز که نشستم grave of fireflies رو دیدم از همون سکانس اول متوجه شدم که قراره کرور کرور گریه کنم. داستان در مورد جنگ جهانی دوم و بمباران های آتشین آمریکا بر سر ژاپنه. برخلاف چیزی که آدم همون اول ممکنه فکر کنه این فیلم اصلا ضد امریکایی نیست و خیلی بیشتر ضد سیاسیت های ژآپن در دوران جنگ جهانیه. شاید از اینجا به بعد حاوی اسپول باشه فلذا اگه میخواین انیمه رو ببینیند توصیه میکنم بهتون که اول ببینید بعد به این پست سر بزنید.
داستان یک برادر و خواهره که در ابتدای فیلم مادرشون رو تو بمباران از دست میدن و برادر بزرگتر دست خواهر رو میگیره و به یه دهات دیگری که عمهاشون زندگی میکرده میرن. پدر ماجرا هم یکی از ژنرال دریایی بود که اصن در طول فیلم هیچ اثری ازش نیست. عمه ماجرا که یک فرد ناسیونالیسته و سیاسی خیلی به برادرزاده هاش محل سگ نمیذاره و کلا به ماجرا نگاه مادی داره و میگه تویی که اومدی اینجا باید مثل مابقی کار کنی و کمکی کنی که ارزش این رو داشته باشی که غذا بخوری. پسر هم که غرور ورش میداره تصمیم میگیره که دست خواهر رو بگیره و بره تو کوه و جنگل زندگی کنه برا یه مدت که این تصمیمش باعث مشکلات عدیده غذایی و بهداشتی میشه. انیمه سراسر از صحنههایی احساسی است به طوری که یک شب اینا یه خیلی کرم شبتاب با خودشون جمع میکنن میبرن تو پناهگاه و فضای پناهگاه رو روشن میکنن. خط ماری که این کرمهای شبتاب درست میکنن برای پسر نماد غرور و ارزشهای امرپراطوری ژاپن بوده. به طوری که وقتی سطل کرمهای شبتاب رو باز میکنن فضا پر از نورهای کرم هاش شب تاب میشه و پسر درون این فضا رویای ارتش آهنین ژاپن رو میبینه، ارزش های نظامی و قدرتی که چین رو در اون زمان در هم درنوردیده بود. با گذر از شب تک تک این کرمها خاموش شده و میمیرند. صبح فردا سکانس از جایی شروع میشه که دخترک کرمهای مرده رو جمع کرد و داره چال میکنه و به پسر هم ازعان میکنه که اینها رو مثل مادر میخوام چال کنم. با صورتی گریان میگه چرا کرمهای شب تاب انقدر زود باید بمیرند. فارغ از این که این سحنه باعث زار زدن من شد باید بگم که اینجا حس کردم نویسنده میخواد از بی ارزش بودن بودن ارزشهای ژاپن که همچون کرم شبتاب درخشان ولی زودگذر بود اشاره کنه. غرور نامحسوس پسر در حدی بود که کارش به دزدی از مزارع میکشه که بتونه برای خواهر خود غذا تعمین کنه ولی خب نمیتانه و خواهر به دلیل سو تغذیه میمیره. وقتی برادر میخواد خواهر خودش رو بسوزونه یا تدفین کنه اشکی نمیریزه و انگار تقدیر خودش رو پذیرفته بوده که انگار دیگه جایی تو این دنیا براش نیست.
هرچند قبل تر هم گفتم این انیمه خودانتقادی ژاپنی دست رو در جای درستی میذاره. جایی که غرور ژاپن باعث شد که خودش رو به آتش جنگ بکشونه، جوانی (دخترک) خودش رو با به خون بکشه و در نهایت بپذیره که جهان سخت است و بیبنیاد که بگی غرورم مهم تر از حرفاست ممکنه به قیمت عزیزترین کست تمام شه. حالا این اشاره من به غرور این جوان در طول فیلم خیلی محسوس نیست و یه جا بهش اشاره میشه ولی خب حس کردم کل محوریت این انیمه بر این لولا میچرخه.
- ۰۲/۱۰/۱۰