پسمانده‌‌های ذهنی

همون تراوشات یک ذهن غیرخطی خوبه

پسمانده‌‌های ذهنی

همون تراوشات یک ذهن غیرخطی خوبه

توضیح نداره که ! آدم باید وبلاگ داشته باشه که بتونه خزعبلاتی که توی مغزش اینور اونور میره رو یه جا مکتوب نگه داره
خیلی هم به ادبی نوشتن معتقد نیستم چون دست و پا گیره ! درسته که برای دیگران مینویسم که بخونن ولی در عین راحتی خودم در اولویته :))

آخرین مطالب

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یه کام‌بک شاید دو ساله کردم. یعنی دو سالی بود که نه به خود وبلاگ سر زده بودم نه مطلبی بر گستره این مجازه نشر دادم. دیگه وقتی تلگرام و اینستا و توییتر چهارنعل دارن تو مجازی تخت و تاز میکنن کی میاد بلاک حقیر ما زندگی خصوصی ما رو بخونه. هومم!‌ قبول داری ؟‌ یعنی یه جورایی نه این که افسردگی داشته باشم یا با بلاگ نویسی حال نکنما!‌ نه اصلا بر عکس حس میکنم خیلی کار روشنفکر طور و فرهیخته جلوه بکنی هست. نه این که ما از پشت کوه اومدیم و بچه شهرستانیم، عطش فرهیخته انگاشته شدن داریم :))‌

روزگار عجیبیست نازنین. زندگی تو ایران سخت شده نه از این رو که دخل و خرجت به هم نخونه نه! از این که امیدی به ساخت یه زندگی با رفاه دیده نمیشه دیگه. یعنی با هر نوع چرتکه و ماشین حسابی که تو بخوای دو دو تا چهارتا کنی میبینی چشم انداز زندگی ده سال آینده ات جز یه زمین لم یزرع چیز دیگری نخواهد بود. تو محکوم به معمولی شدنی. واژه ای که خیلی ازش میترسیدم. یه آدم معمولی بدون اثر گذاری کافی تو جامعه ! آدمی که برای ساخت نیاز های اولیه زندگیش باید با خیال های تخیلی ( همانطور که میبینید واژه تخمی به دلیل ادب نویسنده exclude شده است ) دست و پنجه نرم کنه. بازم میگم،‌ نه این که خرج امرار و معاشت در نیادا نه. امید از زندگی رخت بربسته کرده خودشو تو چمدون رفته. شایدم یه گوشه ای قایم شده باشه منتظره من از پشت این لپتاپ لعنتی (‌خیلی لعنتی ای لپتاپ ) پا شم و بگردم پیداش کنم. میدونی امید بنده خدا خیلی بچه بازیگوشیه. به طرفت العینی شیطونیش گل میکنه میره خودشو قایم میکنه. سخته پیدا کردنش هم لاکردار. امیدت وقتی پیشته باید دودستی بهش بچسبی تا به اندازه کافی عاقل و بالغ بشه بعد از دور این نوگل رو نگاه کنی ببینی چه قشنگ امیدی وروجکت الان تبدیل شده به یه چیزی که یه عمر تلاشش رو میکردی. البته من اسم بچم رو امید نمیذارم چون تو آزمایشگاهمون یکی هست به نام امید خیلی رو اعصابمه ! 

آره داشتم میگفتم امید تنها انگیزه هر فرد به زندگیه. یعنی همین من الان که ماه رمضونیه امیدم به اینه که فرنی بخورم یا پسفردا اپیزود جدید handmaid رو ببینم. ولی مشکل میدونی کجاست؟ وقتی امیدی به صورت longterm نداشته باشی. زندگی رنگاش از ۳۲ بیت به ۱۶ بیت تقلیل پیدا میکنه. روزگار عجیبیست نازنین. 

من به امید این که امیدی برای آینده خودم تو این آشوب بازار لایتنهای زندگی پیدا کنم دارم پدال زندگیم رو به حرکت در میارم. امید به رفتن یا امید به ماندن و ساختن شایدم امید به عاشق شدن ( این هم معضل شده برامون ).

به عنوان کسی که خیلی وقته پستی نذاشته و در حد ۱۴۰ کاراکتر مینوشته این متن رو قبول کنین از من تا من برگردم

پ.ن :‌ سالگردشه 

  • علیرضا سیمن