پسمانده‌‌های ذهنی

همون تراوشات یک ذهن غیرخطی خوبه

پسمانده‌‌های ذهنی

همون تراوشات یک ذهن غیرخطی خوبه

توضیح نداره که ! آدم باید وبلاگ داشته باشه که بتونه خزعبلاتی که توی مغزش اینور اونور میره رو یه جا مکتوب نگه داره
خیلی هم به ادبی نوشتن معتقد نیستم چون دست و پا گیره ! درسته که برای دیگران مینویسم که بخونن ولی در عین راحتی خودم در اولویته :))

آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

توییتر

داشتم به این داستان فکر میکردم که من یه زمانی اینجا خیلی می‌نوشتم و نمیدونم چی شد که این نوشتن‌ها خیلی کمرنگ شد بعد از یک مدت. 

به یه سری نتیجه‌هایی رسیدم که خب به صورت تیتر وار اینجا میارمش 

  1. آدم سطحی تری شدم من نسبت به قبل 
  2. بیشتر غر ها و دغدغه هام رو شاید تو توییتر میزدم 
  3. نیاز به نوشتن در من دیگه مرده بود 
  4. ذهنم انسجام لازم رو برای نوشتن نداشت 
  5. انگیزه کافی برا مخاطبین این وبلاگ نداشت

فارغ از آسیب شناسی از این که برا چی باید نوشت و چرا من این نوشتن‌ها رو ترک کردم الان بیشتر میخوام این پیش زمینه رو تو ذهنتون ایجاد کرده باشم که چرا من از توییتر رخت بستم و دیلیت اکانت کردم. 

ببینید دوستان، به عنوان کسی که از سال ۲۰۱۳ در توییتر فعالیت داشته و عموما با تمام ترند های محتوایی روز دنیا و ایران آشنایی داشته میخوام یه تحلیلی از توییتر ارائه بدم. اینو میگم که بدونین تجربه کمی پشت این حرفا نیست. 

توییتر در نگاه اول خیلی گیج کننده و عجیبه! آدما میان ۱۴۰ کاراکتر در مورد یه موضوعی مینویسن، سعی میکنن با ایجاز گویی هاشون دل مخاطبینشون رو به دست بیارن و توجه لازم رو ازشون کسب کنن. لایک بیشتر بگیرن و سوپر استار در توییتر بشن، توییت‌هایی از اونا که بیشتر ریتوییت بشه به یه صورتی بهشون حس قشنگ دیده شدن در یک فضا رو القا میکنه و قس علی هذا. این ایجاز گویی اول خیلی جذابه، به طوری که مخاطب، چه نویسنده و چه خواننده برا بیان مطلب خودش نیاز به وقت گذاشتن زیادی نداره و میتونه خیلی سریع اطلاعات لازم رو در ۱۴۰ کاراکتر که جدیدا شده ۲۸۰ کاراکتر به مخاطب خودش برسونه. خواننده هم از این داستان استقبال میکنه چرا که لازم نیست بشینه پای حرف و نوشتار های طولانی و سریع و با گذروندن چند ثانیه جان مطلب رو از توییت کاربر به دست میاره. رفته رفته این محیط گنگ و عجیب جای خودش رو میده به یه تفریح‌گاه که توش تو با خوندن شرح احوال دیگران وقتت رو به خوبی و خوشی میگذرونی و سعی هم میکنی که اون وسط یه حالی از خودت به دیگران بدی. 

خوندن توییت‌های دیگران که الان جدیدا بیشتر جنبه فان پیدا کرده واقعا لذت بخشه. از یه جنبه‌ ای هم تو یک جامعه ای برا خودت درست کردی و با خوندن توییت‌هاشون انگار در یک کلونی مجازی داری زندگی میکنی. من خودم شاید ۵ الی ۶ دوست خیلی خوب از این جامعه پیدا کردم و در کلونی این دوستان هم زندگی کردم. در دوران کرونا که ارتباطات محدود شد،‌ خیلی از این احوال هم جویا شدن‌ها از طریق همین توییتر انجام میشد. ما در هر لحظه میدونیستم که کی حالش خوبه، کی حالش بده،‌ کی چه اتفاقی براش افتاده و ... 
حالا وفتی یه دنیای بدون توییتر رو تو ذهنت اون لحظه تصور میکردی، با خودت میگفتی که:‌ من واقعا دلم نمیاد که این جامعه رو رها کنم، چون هم دوسشون دارم و هم حس میکنم اگه رها کنم دیگه شاید نبینمشون. به دیگر سخن یعنی شما دل میبستی به جامعه مجازی توییتری خودت. 

یه نکته خیلی قشنگی هم که توییتر داره اینه که آدما توییت‌هایی میکنن که برآمده از دل و جان خودشنه، یعنی شما شخصیت های افراد رو میتونین با سبک و متن نوشتاریشون در بیارین. به نظر من آدم با خوندن ۲۰ الی ۳۰ توییت یک کاربر میتونه پرسونا و کاراکتر اون کاربر رو با درصد خیلی خوبی پیشبینی کنه. این در حالیه که در محیط های دیگری چون اینستاگرام چنین چیزی ممکن نیست. اینستاگرام دقیقا باید اون جنبه های زیبای زندگیت رو به رخ دیگران بکشی و جنبه‌های تاریک رو بزک کنی یا اصن حذفشون کنی. کسی تو اینستاگرام دنبال ترحم نیست و برعکس دنبال شو آفن. دقیقا برعگس این داستان در توییتر حاکمه. تو غر عمیق میزنی تو توییتر که ترحم بخری،‌ تا هم دلی مورد نیازت رو از دیگرا مخاطب‌ها به دست بیاری. ( الان نیاین نه ما اینجوری نیستیم و ...، من به صورت کلی گفتم) 

اگه بخوام pros ها ( یعنی مزیت ‌ها) های توییتری بودن رو براتون برشمارم میشه گفت که 

  • همیشه از اخبار روز دنیا و ایران مطلع هستی 
  • یه محیط قابل دسترس و آسوده برا جویای احوال دیگران شدنه 
  • محیط فانیه 
  • این ایجاز گویی تو زندگی شاید بهتون کمک کنه که از سر دیگران درد آوردن‌ها رهایی پیدا کنید. 
  • میتونین دوستای خیلی خوبی رو تو اون خراب شده برا خودتون پیدا کنین. چون که برخلاف اینستاگرام، شما اونجا با ذات حقیقی آدما آشنا میشین. 

حالا با توجه به توصیف های بالا من چرا از توییتر اومدم بیرون. 

خب ببینید دوستان این داستان سر دراز داره، یعنی به نظر من توییتر مثل یک کوه یخ میمونه. فیچر‌های مخرب این محیط در واقع زیر توی آب قرار داره و ما اونو نمیبینیم.

در یک روز گرم تابستانی بود که من در media توییت های خودم داشتم میگشتم و توییت‌های خودم رو به صورت ناخواسته بررسی میکردم. وقتی توییت‌های قدیمی خودت رو میخونی یهو حس میکنی اینا رو خودت ننوشتی و قشنگ میتونی out of the box به داستان نگاه کنی. به خودم گفتم این چرت و پرتا چیه توییت میکنی و ۶۰۰ تا آدم هم میخونننش. این داستان در اینجا من رو به فکر فرو برد و یه جوری از خودم مشمئز شدم در یک آن. قبلا من توییتر رو به دلایل مختلف دی اکتیو میکردم:‌ مثلا وقتم رو زیاد میگرفت، یا چمیدونم با یکی بحث میکردم توش که میرید به اعصابم و میگفتم گور پدر توییتر. اینبار ولی جنس این داستان فرق داشت. به یه نوع خودآگاهی رسیده بودم. یهو انگار یک حقیقتی بر جان دلم نزول کرده باشه و بگه آقای عزیز این چه گوهیه داری اینجا میخوری و بیا بیرون زودتر از این منجلاب کثافت. یهویی همه درد‌ها و آسیب هایی که در توییتر بر من گذشته بود برام bold شد. در ادامه میخوام یه سری از این آسیب‌ها رو براتون برشمارم به بهتون این انذار رو بدم که دیر یا زود شما هم به این نتیجه می‌رسید. 

  1. خواندن اخبار ناکامل: ببینید دوستان، فضای توییتر فارسی ایران،‌ یک فضای نسبتا سیاسیه، برخلاف دیگر محیط ها اینجا مخاطبین بیشتر حس و حال سیاسی دارن. دلیلش هم اینه که سیاست ایران خیلی بیماره و همه ازش آگاهیم ولی کاری نمیتونیم بکنیم. در سندیکا و تشکل‌ها و احزاب خیلی راحت نمیتونیم شرکت کنیم ولی مغزمون پر از افکار و خشم و نفرت‌های سیاسیه. توییتر این محیط رو برامون مهیا کرده که از زیر پتو،‌ فعالیت های سیاسی بکنیم و دلمون رو به این خوش کنیم که آره من دین خودم رو نسبت به الودگی ‌های سیاسی که دارم توش زندگی میکنم ادا کردم. از این رو یه سری کاربر هم هستن که میبینین فضا سیاسیه،‌ مطالب سیاسی-احساسی زیاد توییت میکنن و به نوعی با ناکامل ارائه دادن خبر خون شما رو به جوش میارن. شما حرص میخورید که چرا دارین تو این خراب شده زندگی میکنید و شروع میکنید به بد و بیراه گفتن به تک تک آدمای این خراب شده. فارغ از این که اون خبر درست بوده یا نبوده،‌ این تفکر در شما به مرور زمان نقش میبنده که می‌شود از یک خبر با یک تیترش آشنا شد. یعنی شما با خودن ۱۴۰ کاراکتر این توهم به ذهنتون میاد که از یک واقعه ای در مملکت مطلع شدین و این حق رو دارین که نظر بدین. این شاید بزرگترین اسیبی باشه که توییتر به شما میزنه: قضاوت‌کنندگی
    فارغ از آسیب گفته شده، شما به صورت ناخواسته بعد از یه مدت می‌بینید که دارین روزانه خیلی اخبار از طیف های مختلف می‌خونید. اخبار سیاسی،‌ منطقه ای، زرد، تجاوز، اقتصادی و ... . این که این اخبار ناکامله به کنار، ولی این که شما مغز خودتون رو با این اخبار ناقص پر میکنید یه بحث دیگه است. شما آبستن اخباری میشید که هیچ نقشی در زندگیتون نداره جز نفرت و توهم با خبر بودن.  این که من بدونم آقای X به خانم Y تجاوز کرده واقعا هیچ نقشی تو زندگیم نداره. یا این که بدونم ترامپ به جو بایدن تو فلان کمپین انتخاباتی چی گفته، در زندگیم هیچ نقش سازنده ای نداره. حالا این ریزه خبر‌ها بدون این که متوجه بشین تو background ذهنتون میمونه و اجازه این رو بهتون نمیده که در مورد مسائل اساسی زندگیتون اونجوری که باید درست تمرکز داشته باشین. توانایی متمرکز بودن رو ازتون میگیره و انجسام ذهنتیون رو متلاشی میکنه. خوندن اخبار به خودی خود چیز بدی نسیت. یعنی زمانی که شما روزنامه بگیری دستت و شروع کنی به خوندن ستون ها، ناخودآگاه داری یک متنی رو میخونی که انسجام ذهنی ای پشتش بوده و روابط علت و معلولی رو برا مخاطب به درستی بیان میکنه. ولی خوندن اخبار اونم در ابعاد زیاد در توییتر چیزی جز خوندن تیتر ها نیست.
  2. exposure: ببینید. یکی دیگر از مشکلاتی که این توییتر کوفتی ( حداقل برا من ) داشت این بود که من خیلی از مسائل زندگیم رو تو توییتر بیان میکردم. غر هامو اونجا خالی میکردم. به طوری که کسی اگه من رو نمیشناخت میتونست با تقریب نسبتا خوبی متوجه احوالات و روند زندگی من بشه. حالا این که دیگران بدونن بر ما چه گذشته اصلا مهم نیست، مهم اینه که این داستان exposure زیاد چه آسیبی به ما خواهد زد. اگه داستان رو خیلی جنایی نکنیم و نگیم که مثلا یکی هست که بعدا از این اطلاعات علیه ما استفاده میکنه، باید ببینیم که بیان مسائل خصوصی به صورت مجازی چه آسیبی میتونه به ما بزنه. اول از همه اینه که از اونجایی که ما داریم به صورت مجازی احساساتمون رو بیان میکنیم، به صورت مجازی هم بازخورد احساساتمون رو دریافت میکنیم. من معتقدم که تبادل احساسات به صورت مجازی یک تجربه ناقص و ناکافی است. حالا به صورت مقطعی و کوتاه مدت شاید خیلی آسیب زا نباشه، ولی زمانی که تعداد این تیپ رابطه های و بیان احساسات زیاد بشه، آدما یاد میگیرن که به این شکل تبادل احساسات داشته باشن. این اتفاق تا جایی ادامه پیدا میکنه که تو با یکی تو توییتر صحبت میکنی و خوش و بش داری ولی زمانی که در دنیای واقعی میبینیش اصن سعی میکنی نبینیش. یعنی ترس از واقع شدن با احساس واقعی اونجا بهت دست میده. خلاصه داستان اینه که از احوال همدیگر به صورت حقیقی آگاه بشین و جاشو به تلگرام و توییتر ندین. حالا یه داستان دیگری که این توییتر داره اینه که چون توییت میکنی و یه خیلی مخاطب میان میبینین چی گفتی، به صورت یه خیلی مخاطب هم میان باهات بیان احساسات میکنن. یک رابطه ضعیف از بیان حس. ناخودآگاه آدم خودش رو گول میزنه که من یک کلونی دارم که داره بهم توجه میکنه و حواسشون بهت هست. این فرایند گول زدنه یه داستان خیلی طولانیه و مثلا با چند ماه ایجاد نمیشه. آسیبش رو شما شاید بعد از چند سال متوجه بشین (‌ اونم نه خودتون دیگران بهتون میگن که مثلا این شکلی هستی و شما اونجا احتمالا گارد هم میگیرین)‌.
  3. انسجام ذهنی: تو بند یک البته بهتون گفتم که این خوندن خبر های متعدد باعث میشه که نتونین به صورت منسجم فکر کنید. اینجا میخوام یه مقداری بیشتر این موضوع رو بسط و شرح بدم. ببینید این داستان فقط محدود به اخبار نمیشه. شما دارین علاوه بر اخبار یه خیلی توییت‌ دیگه هم میخونین. همه این توییت‌ها کوتاهن و عملا مثلا با ۱۵ دقیقه وقت گذاشتن تو توییتر شما دارین یه حجم خیلی وسیع از مطلب با کتگوری های مختلف رو وارد مغزتون میکنین. ما بدون این که متوجه بشیم مغزمون نیاز داره که این مطالب رو به یه صورت fragment و defragment کنه تا بتونه جا برا مطالب جدید داشته باشه. یعنی ما عملا داریم حجم وسیع اطلاعات رو وارد مغزمون میکنیم (‌جدا از این که مغزمون پر میشه)‌، همچنین قدرت فکر کردن در ناخودآگاهمون رو هم داریم دودستی تقدیم همین frament و defragment های مغزیمون میکنیم. بعد این داستان در long run انقدر آسیب زا میشه که شما توانایی منسجم فکر کردن رو هم از دست میدین. وقتی میخواین یه مطلبی مثلا بنویسین، میبینین نمیتونین بیشتر از چند دقیقه روی چیزی که دارین فکر میکنین تمرکز داشته باشین. حالا من روانشناس یا روانپزشک یا نورولوژیست نیستم که بگم که مغز دقیقا داره چجوری عمل میکنه، ولی معتقدم مغز انسان هم یه چیزی مثل کامپیوتر میمونه دیگه، ما نمیتونیم هی هارد و رم سیستم رو پر کنیم و انتظار داشت باشیم که در کار‌های مهم با اولیت بالا سیستم به صورت performant کار کنه. 
  4. عدم تمرکز: توییتر یا هر محیط مجازی دیگری به صورت اعتیاد آور طراحی میشه،
    the more you use it the more you become addicted to it
    وقتی که شما زمان زیادی رو صرف گشتن تو توییت های ملت با موضوعات مختلف می‌کنین، تنها در چند دقیقه ممکنه که بین موضوعات مختلف هی switch انجام بشه. مثلا ۲۴۰ کاراکتر خبر میخونین، بعد ۱۴۰ کاراکتر خاله زنکی میخونین، بعدش یک داستان سیاسی، بعدش یه چیز فان. یعنی ممکنه شما در ۱۵ دقیقه ۲۰ تا توییت با موضوعات کاملا مختلف که هیچ ربطی به هم دیگه ندارن رو بخونین. این داستان اوایل شاید خیلی آسیب زا نباشه؛ ولی مغز ما بعد از یه مدت عادت میکنه که نسبت به شرایط جدید خودش رو آداپته کنه. شرایط جدید چیه؟ اینه که باید بتونی در ۱۵ دقیقه ۲۰ بار context switching در مغزت ایجاد کنی و متوجه داستان باشی. ما تو ۱۲ سال دوران مدرسه و چند سالی  که دانشگاه بودیم عادت داشتیم که ۱.۵ ساعت بشینیم سر کلاس و با یک موضوع دسته و پنجه نرم کنیم، و خط مسیر طی شده در درس رو بریم جلو. از وقتی که این محیط های مجازی اومده هی انتظار context switching داریم برا همین سعی میکنیم که از چیزی که نیاز به تمرکز زیاد داره فرار کنیم. در واقع توییتر به صورت ناخودآگاه به ذهن شما یاد میده که: برادر موضوع رو عوض کن. 
  5. اعتیاد آور: این دیگه واقعا لازم به گفتن نیست که توییتر رو شما با روزی ۱۰ دقیقه در روز شروع میکنی و میبینی که بعد از چند سال شاید یکی دو ساعت هم براش وقت صرف کنی. چون این داستان خیلی واضع و مشخصه من خیلی به شرح و بسطش نمیپدازم

مطمئنا دلایل دیگری هم برا ترک توییتر داشتم ولی اینا چیزایی بود که به نظرم شاید از ذهن خیلی ها پنهان باشه و آدما بعد از یه مدت متوجه این داستان بشن.

توصیه من به دوستان هم اینه که سر گرگ باید هم اول برید، نه چون گوسفندان مردم درید 

 

 

 

  • علیرضا سیمن